میدونین اینروزا نسل جدید حسابی فکرمو به خودش مشغول کردهیادمه سال 87 اولین روزایی که وبلاگ نویسی رو شروع کرده بودم منم یه جوون 19-20 ساله محسوب میشدمچه دغدغه هایی داشتم. چه چیزهای کوچیکی که منو ناراحت میکردن و روزها و ماه ها فکرمو مشغول میکردنچه صحبتایی که دوستای بزرگترم میکردن و برای من نامفهوم بودن.چه مسائل لاینحلی داشتم از نظر خودم!!!

این بزرگ شدن هی ما رو از اون دنیا دورتر و دورتر میکنه شاید تغییرات چهره ای زیاد نبوده باشه ولی انگار با بزرگتر شدن سن، هی از پله ها بالاتر میری و ابعاد فکریت بزرگتر میشه و از یه نقطه ی بلندتری به قضایا نگاه میکنی تجربه ها ذهنت رو بزرگ و بزرگتر میکنن و بالاتر رفتن سنت تو رو رفته رفته از پله های زندگی بالاتر میبرهدرست مثل وقتی که برای رسیدن به یه قله نیاز داری یه تعداد پله رو بالا بریو هرچی از نقطه ی بالاتری به قضایا نگاه میکنی میبینی چقدر مسائل کوچیک بودن و برای تو چه بزرگ چه دغدغه های دور و دست نیافتنی داشتنی از نظر خودت و الان چقدر به نظر کوچیک و دست یافتنی میومدن مسائلت، دغدغه هات، نگرانی هات، غصه هات و خیلی چیزای دیگه چقدر عوض شدن. و این یعنی مرحله ی تکامل

تکامل ذهنی

یه وقتا قشنگ اون فاصله ی بین خودم و بزرگترهام رو درک میکنمچون الان با همون معضل با کوچکترا درگیرم!!!! دقیقا درک میکنم چی بهم میگفتن و من همش غصه میخوردم که درک نمیشمفهمیده نمیشم و این شکاف نسلی که میگن همینه

البته که کوچکترای این دوره خود ماییم.یکی مثل خودمونفقط ماهیت غصه هامون کمی تغییر کرده!!! و این چیزی بوده که در شروع دهه سی سالگی بهش رسیدم

.

این هفته شروعش با سوپرایز تولد دوستم بودساعتایی که بهمون حسابی خوش گذشتدوس جان هم برام کادو گذاشته بود و میگفت رسممون هست نوعروس رو اولین عید با کادو روونه میکنیمبهش میگم بابا بسه اینقد بهم کادو دادی.من قرار بود سوپرایزت کنم.

اومدم خونه مامان میگه انگار هم کادو میبری هم کادو میاری؟!!!!

روزای دیگه مون هم دنبال کارای دفتر بودیم عصرهاو دیروز یه جلسه برگزار شد که یکم استرس گرفتیم براش که خب خیلی جزئی بود و قرار شده اجاره دهنده مون تغییر کنه و باید ماه آینده اجاره نامه رو ببریم و عوض کنیممشکلات بین شرکا!

خرج کردن برای دفتر تموم شدنی نیست انگارفقط تونستم دیروزی خجالت رو کنار بذارم و به دوسی بگم که فعلا برای دکوراسیون داخلی دفتر کمی دست نگه داره تا درآمدی کسب کنیم و من نمیتونم بی توقف خرج کنم.همون مخارج ریز ریز هم خیلی زیاد شدن آخه. و من در کنارش فعلا باید آسه آسه پیش برمو تا همینجا رو با هم تسویه کردیم

و اینروزا چیزی که شدیدا فهمیدم اینه که : من آدم شراکت نیستم!!!! دوس دارم انفرادی کار کنم که خودم با خودم بدونم چند چندمو یکم که دستم بازتر بشه حتما حتما اولین کاری که میکنم انفرادی کردن کارم هستشاید بعدا کسیو بگیرم که برام کار کنه ولی باید مدیریت با خودم باشه فک کن دوسی یهو برمیگرده میگه امروز برو فلان کار رو کن من عصبی میشم و هی توی خودم مسئله رو قورت میدم! دوس ندارم دستور میده بهمو البته که میدونم فقط بخاطر دوست بودنمون هست و اینکه با من رودربایستی ندارهچون دیدم با بقیه چقدر محتاطهالبته که من همش سعی میکنم اگه کاری هم میخوام بگم انجام بده لحنم دستوری نباشه.چون الان ما نصف نصفیم. هیچکدوم رئیس نیست!!!!

فعلا هم صبحا دوسی میره دفتر و عصرا من هستم.تا بعد ببینیم سرمون شلوغ شه چطور شه

دیروز صبح با مستر اچ رفتیم شهرک صنعتیچند جایی رزومه فرستاد و مصاحبه شد و .

80 درصد شهرک خوابیده و ورشکستگی و تعطیلی و اصلا اوضاعی آدم کلا ناک اوت میشه اینچیزا رو میبینهو چیزی که همه ی صنایعمون کمبود دارن : مدیریت مدرن!

امیدوارم اوضاع کشور رو به بهبود برهاین آرزوی قلبی منه.

دیروز روتوش عکس هامون رو دیدیم و نمونه ی فیلمبرداری و عکاسی عروسیفقط در حدی که نمونه ی کارها رو دیده باشیم و توی ذهنمون مونده باشه البته که همچنان تاریخی برای عروسیمون مشخص نیست پس خوشحال نباشین!!!!!

برای ثبت نام ختم قرآن ماه رمضان جا نمونیدهاااااااجدول ها دارن پر میشنپستش رو از دست ندین(کلیک کنید)

_ مه سو _


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

salambarsalamati دنیای شیرینی و غذا Download (◕‿◕✿)دختری با حرفهای قشنگ(✿◠‿◠) Laren سئو خارجی یا off-page seo چیست؟ falatdecoration instagramfolloweran فناوری اطلاعات و تجارت الکترونیک سعید عزتی