بهار که رفتن اسفند و

آمدن فروردین نیست!

بهار یعنی

جای بوسه‌های مردی

که تو باشی

روی گونه‌های زنی

که من باشم

شکوفه بدهد!

"فاطمه بهروزفخر"

بهار.با طراوت و زیبایی اومداومد که برامون یه ورق تازه باشه.سالگرد بله برونمون.امشب دوباره مثل سال قبل بی قرارمبی قرار خواستنی از جنس تو.بی قرار اتفاق شیرینی که یازده فروردین برامون رقم خورد پارسال امشب رو با هم بودیمشب قبلش هم شام رو بعد کلاس آزمایش خون رفته بودیم بیرون.و همچین شبی با یه گلدون گل زیبا اومدی دیدن مامان و بابا و فردا شبش هم که جشن نامزدی و بله برونمون بود.آخ که چه زود گذشتآخ که چه خوشمزه گذشت.آخ که چه دلچسب گذشت.

امروز برای من چقدر پر از خاطره س.

میدونی که بهارم با تو بهار شده؟!!! که دلچسبی بهارم بخاطر اینه که تو کنارمی؟!!!

ممنون جان ِ دلمممنون که کنارمی. ممنون که وقتی میخندی و بهت نگاه میکنم ضعف میکنم از دیدنت ممنون که دلنشین کردی روزهامو با عشقت.با مهرتبا مهربونی هات امشب دلم میخواد برقصم کنارتتا خود صبح برقصیم و بخندیممگه نه اینکه اتفاق های دلنشین در راهن؟!

.

امروز رو رفتیم شیرازگردی صبح با اینکه کمبود خواب داشتیم، ولی حیف بود که هوای افتابی رو از دست بدیم صبحونه رو میخوردیم که دیدم بابا بیرون رفته و ماشین رو بردهدیگه بدو بدو اسنپ گرفتیم و رفتیم مسجد نصیرالملکو بعد از اون باغ نارنجستان.کنارت قدم زدمیه عالمه عکس ثبت کردیم برای خاطراتمون.هی عکس گرفتی و ایراد گرفتم که این چپ هست این راستخندهتا چندتا عکس دلخواه گرفتیم بالاخره

بعدتر توی باغ نارنجستان و میون شلوغی ها لم دادیم روی تخت هاش و بی خیال خیلی چیزها شدیم.مگه بازم به تکرار همچین روزی میرسیم؟!!!

توی فکرم برای سالگرد عقدمون که همین نزدیکی هاس بریم عکاسی.یه دونه عکس برای آلبوممونهر سال یه عکس اضافه کنیم به آلبوممون خیلی دلچسب میشه هااا من و تو کنار هم.فقط من و تو کنار هم حتی اگه سال های بعد بچه ای هم در آغوشمون باشه ولی باید از عکس های دو نفره مون غافل نشیممگه نه اینکه بچه ها هم بزرگ میشن و جفتشونو پیدا میکنن و ازمون دور میشن؟!!! من میخوام این پنجره ی دو نفره مونو سال های سال حفظ کنم.عکس های خانوادگی رو میذاریم یه آلبوم دیگههوم؟!

.

سال تحویل خوبی بود امسالچشمامون پر خواب شده بود که یه تی خوردیم و لباس نو پوشیدیم و مشغول گرفتن عکس شدیم و نزدیک سال تحویل دور هم نشستیم و قرآن بدست دعاهامون رو بدرقه ی لحظات پایانی سال کردیم تا سال خوبی رو شروع کنیم.

روز اول رو کنار هم بودیمداداش بهمون سر زد.خانواده ی دوستمون سر زدنخودمون بیرون رفتیمو روز دوم رو حرکت کردیم برای دیدن اقوام.برای سر زدن به اقاجونم اینا و اقوام مادری و پدری

دور همی هامون دلچسب و خوب بودهوا عالیسبزه ها بلند و دلنشین.شب اول رو با پسرخاله ها و دایی ها و . رفتیم باغ دایی مامانم روز سوم رو دعوت عقد پسرعموی مامانم بودیم که خب خیلی حرف و حدیث ها پیش اومد.بخاطر یه سری رفتارهای اقوام و . دیگه ما بدو بدو عید دیدنی ها رو میرفتیمخونه ی پسرخاله م اینا بودیم و خلاصه من فهمیده بودم خانم پسرخاله م باردار هست دوبارهمامان اینام که اومدن سر بزنن خیلی دستش شلوغ شد رفتم به خانمش کمک کنم ظرفا رو کمکش بشورم و هی از من اصرار و از اون انکار که نمیخواد اذیت نکن خودتو که چشمتون روز بد نبینهیهویی مایع ظرفشویی از روی اسکاچ کمونه کرد و صاف رفت توی دو تا چشم من.منم لنز توی چشمام بود!!!!! وای یه لحظه مردم!!

مثل فلفل میچرخیدم و دستشویی رو پیدا نمیکردم.مستر اچ رو صدا زدم و سریع لنزهامو بیرون کشیدم و چشمامو با اب شستم.بنده خدا خانم پسرخاله و خود پسرخاله هول شده بودناصلا اوضاعی.خلاصه یه عالمه آب به چشمام گرفتم آخرش حس میکردم پلکام خشک کنن چشممو نمیتونم توی پلک بچرخونمدیگه با مستر اچ و پسرخاله رفتیم داروخانه و پماد و قطره چشم گرفتم و رفتیم دیگه خونه آقاجونمو خدا رو شکر تا صبح چشمام خوب شد.

فرداش هم دیگه دعوت خاله سومی رفتیم توی دشت و دمن و ناهار بیرون بودیم تا عصر.خیلی لذت بخش بود هم هوا و هم طبیعت

شبش بادهای خیلی سنگین شروع شد و بعدتر بارون و رعد و برق.قرار بود سمت اقوام پدری بریم و بابا با هزار استخاره راه افتادخونه ی عمو بودیم که از سیل شیراز باخبر شدیماینقدر ناراحت شدیم که حد نداشت.مامان میگفت اینقدر این فیلم ها و اخبار رو دنبال کردیم که فکر نمیکنم هیچوقت یادمون برهبعد هم با پسرعمو از سیل قدیم شیراز حرف زدن که مدرسه ی پسرعمومو گرفته بود و آتش نشانی اومده بود در پشت مدرسه رو شکسته بود و نجاتشون داده بود و بعدتر پسرعمو از اوضاعش گفت که چطوری خودشو به خونه ی ما رسونده بود اونموقع ها

خلاصه دیگه مامان سریع زنگ زد داداش که کجایی و اوضاع چطوره؟!

دوستان محبت داشتن و کلی پیام و احوالپرسی که ممنون تک تکشون هستمو خلاصه بهار به این قشنگی با خبرای سیل گلستان و لرستان و شیراز و حسابی به کام خیلی ها تلخ شد.فقط امیدوارم زود هموطنانم سرپا بشنو خوشحالم که خیلی ها دست به دست هم دادن برای کمک و امیدوارم مهر همگی مستدام باشه

دیگه ما بعد دو روز و آروم شدن اوضاع هوا با بابا اومدیم خونه و مامان پیش آقاجونم اینا موند تا بیشتر بهش خوش بگذره.

فردا روز قشنگ ماستبرای پایداری عشقمون دعا کنین لطفا و انرژی مثبت بفرستین

برم عصر جدید رو ببینمشبا برنامه ی من و بابا و مستر اچ دیدن این مجموعه س

بقیه ی عیدتون به شادی

_ مه سو _


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

روزنوشته‌های بهروز کریمی اوج گستران | ارائه کننده انواع تجهیزات شبکه و زیر ساخت شبکه درمان با ليزر ابزاری برای مهندسان فرآیند فرکتال هنری علی صبوحی طسوجی افکار یک زندانی Anna التماس به خدا گراف تور