هنوز دکمه ذخیره و انتشار پست قبلی خشک نشده که باز دارم مینویسم.

و امروز صبح جدیدی بود برام. با هزار تا برنامه ی جدید. هزار تا تصمیم جدید. هزار تا اتفاق جدید که شاید نوید دهنده ی روزای بهتری هستن.

.

دیشبی تا 5 صبح عین جغد بیدار بودمتقصیر خودم بود کاپوچینو رو قاطی شیر کردم و خوردم!!!!! همچین هم بد حال بودم و هوا هم سرد. میخواستم کمی بدنم گرم شه

8:30 صبح موبایلم زنگ خورد برا یه کار قدیمی که پاشو بیا فلان جا مشتری رو ببین.یعنی بدو بدو صبحونه خوردم و لباس پوشیدم و رفتم و دیدم خب معاونت فنی بند و تبصره عوض کرده و باید یه پارکینگ سرپوشیده اضافه بشه.یعنی اینهمه راه رو الکی کوبیدم رفتم!!! چیزی که تلفنی هم میتونستن بهم اطلاع بدن.

همونجا دوس جان رو بعد ماهها دیدمشو خب حدسم درست بود نسبت به زیر زیر رفتن های این مدتش.

خدا رو شکر اوضاع کارش خوبه

فقط هی تعارف زد تا این سر شهر اومدی پاشو بریم خونه ی ما بشینیم چای بخوریم و حرف بزنیم که گفتم واقعا از نظر روحی خوب نیستمیه کوچولو گفتم اوضاع چطوریه گفت بیا بعد ده سال زندگی مشترک نصیحتت کنم.کمی گفت و گفت و من انگار که یکی یهو یخ بذاره روی سوختگی دستم تسکین پیدا کردم کمی.

نشستم و با خودم حرف زدم و تصمیماتی گرفتموقت رانندگی و توی ترافیک هی اشکم اومد و هی دلیل آوردم و خودمو آروم کردم کمی من باید قوی باشم. قوی تر

بعدتر اومدم به فرزانه پیام دادم که بسته نرسیده و کد رهگیری رو بفرسته من ببینم بسته کجاس؟!!! نکنه چون دو تا صبح هست خونه نیستم بسته اومده باشه دم در و برگشت بخوره یه وقت؟!!!!

گفت کد رو چک میکنه بهم اطلاع میده که هنوز چک نکرده بسته ی قشنگم رسید

واییییییییییییییی نگم براتون که چقدر ذوق کردمداشتم با مستر اچ تلفنی حرف میزدم گفتم بسته م رسید بعد بهت زنگ میزنم.

رفتم آوردمش و بازش کردم و از چیزی که انتظار داشتم خیلی بیشتر و بهتر بود. هی نگاش کردم و ذوقشو کردم.یه بافت مکرومه ی خوشگل هم برام روش گذاشته بود که کلیییییییییییی قربون صدقه ش رفتم و یادداشت کوتاهش با دست خط قشنگش

پیام دادم و ذوق کردم وقتی گفت: اسم این بافت مکرومه عروس هست و اینکه یکی شبیه ش رو خودش داره و به یاد من که دارم عروس میشم اینو برام بافته و گذاشته

الان آویزش کردم به آینه تا مامان اینا بیان و ببیننش و بعدش میخوام خوشگل مشگل بسته بندیش کنم بذارمش کنار وسایلام برای خونه ی آرزوهام.

چقدر یه پیام و یه محبت میتونه توی حال روحیمون موثر باشه؟!!!!! خیلی خیلی شارژ شدم و بهترم.

چه خوب که این سفارش رو دادم.چه خوبتر که امروز بدستم رسید

استوریش کردم و چقدرم طرفدار پیدا کرده و هی در موردش ازم سوال میپرسن

امیدوارم کارش همیشه پر رونق باشه.شمام اگه دوس دارین جای کیسه ی پلاستیکی و مصرف کننده بودن کمی به فکر محیط زیست و در کنارش سلامتی خودتون و خانواده تون باشین حتما به پیج اینستاش سر بزنین

fakhtehonar@

هم ساک نان دارن، هم ساک خرید که چند قسمتی هست و من عاشقش شدم کهبرای وقتایی که میخوام خرید میوه و سبزیجات کنم برای خونه م و هی غصه نخورم اونهمه پلاستیک رو باید بگیرم و دور بریزم!

توی خونه ی ما من شدیدا به بازیافت حساسترم از همهالبته که تاثیرات تفکر مامان هم هست

دوست جان دوباره پیام داد و حالمو پرسید و گفت ای کاش اومده بودی خونه ی ما. من و دخترم تنها بودیم توام تنهاهمه از تنهایی بیرون میومدیم.

امروزی دوس جان از خواهرشوهرش هم گفت.یادتونه گفته بودم همسر خواهرشوهرش بهش خیانت کرده و با یه خانم دیگه از ایران رفته و ماجراهای بعدش و اومدنشون و دادگاه رفتن و

طلاق رو گرفته. حالام که شغلشو عوض کرده و وضعیت مالیش داره روبراه میشه و بهتر از قبلشو خواستگار داره و داره آشنا میشه و به زودی احتمال ازدواجش هست.

چقدر براش خوشحال شدمدختر خوش قلبی بود که توی زندگی اشتباهی افتاده بوددرسته این وسط بچه ی کوچیکی داره که مطمئنا آسیب میبینه از یه جهت هاییشایدم بزرگ که شد هیچی نفهمه و یادش نیادولی حداقل شرمنده ی خودش نیست در آینده که بگه عمر و جوونیم سوخت و رفت و هیچی نفهمیدم.

امیدوارم این انتخابش بهتر از قبلی باشه و خوشبخت شه.

.

دارم یه فکر رو پرورش میدم توی ذهنمشروع یه کار جدید شاید. در مرحله ی فکر و بررسی و تصمیم گیری هستامیدوارم خوب پیش بره.

_ مه سو _


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مهاجرت به استراليا بیقراری های ی دختر ِ بیقرار وبلاگ کانال وی پیس Tv2Us تابلوسازی اندیشه آفتاب فروش ارزان محصولات آموزش کسب وکار اینترنتی سود محور ایران گردی